در مدینه چند نفربیمار جذامی بود. مردم با تنفر ووحشت از انها دوری می کردند. این بیچارگان بیش از ان اندازه که جسما از بیماری خود رنج می بردنند روحا از تنفر و انزجار مردم رنج می کشیدندو چون می دیدند دیگراناز انها تنفر دارن خودشان با هم نشست و برخاست می کردند . یک روز هنگامی که دور هم نشته بودند و غذا می خوردند علی بن الحسن زین العابدین از انجا عبور کرد. انها امام را به سرسفره خود دعوت کردند. امام معذرت خواست و گفت من روزه هستم.اگر روزه نبودم می امدم.امام گفت من شمارا به خانه خود دعوت میکنم و بعد رفت. امام دسور داد غذایی خوب و عالی درست کنند تا مهمان ها بیاییند.مهمان ها غذای خود را خوردند و امام نیز با انها غذا خورد.