داستان راستان: همسفر حج
مردی از سفر حج برگشته و از سرگذشت مسافرت خودش و همراهانش رابرای امام صادق تعریف می کرد ،مخصوصا یکی از مسا فران خویش بسیار می ستود که ،چه مرد بزرگواری بود، این مرد یک سره مشغول عبادت بود، همینکه به یک منزلی رسیدیم او فورا به گوشه ای رفت و شروع به نماز خواندن و عبادت کرد.امام گفت پس چه کسی کار های او را انجام می داد مرد گفت : ما برای اوا کار هایش را انجام می دادیم.
اعتماد به نفس چیست ؟
اعتماد به نفس احساس ،عقیده و باوری است که شما در باره ی خودتان دارید. بعضی ها ان را تصویر ذهنی از خود یا خود باوری می نامند. اسمش هر چه که باشد ، همه اش درباره ی این موضوع است که شما چقدر همانی را که هستید دوست دارید.
اعتماد به نفس چیزی نیست که بتوانید با اشعه ایکس و یا ازمایش خون ان را ببینید. اعتماد به نفس بخشی از وجود شماست .
اعتماد به نفس باوری است که شما در باره ی خودتان دارید و ان را در قلب و مغزتان به این طرف و ان طرف می برید . وقتی اعتماد به نفس یا خود باوری شما بالا است ایمان دارید که هر کاری را می توانید انجام دهید. اما اگر خود باوری شما پایین باشدخود را ناتواناز انجام کار ها می دانید. اگر شما خودتان را دوست داشته باشید ،حتما اعتماد به نفس بالا و تصور ذهنی مثبتی از خود دارید. اما اگر با پذیرش خودتان مشکل دارید ،اعتماد به نفس شما پایین است و فکر می کنید هیچ کاری ارزش انجام دادان را ندارد.
نویسنده:لوری زلینگر
نظر یادتون نره
داستان راستان: خواهش دعا
شخصی با هیجان و اضطراب به حضور امام صادق آمد و گفت:در باره ی من دعایی بفرمایید تا خداوند به من وسعت رزقی بدهد که خیلی فقیر و تنگدست هستم. امام گفت : هر گز این کار را نمی کنم . چرا دعا نمی کنید؟ برای اینکه خداوند چاره ایی برای این کار معین کرده است .خداوند امر کرده که روزی را پی جویی کنید و طلب نمایید. اما تو می خواهی در خانه خود بنشینی و با دعا روزی را به خانه خود بکشانی .
منبع: کتاب داستان راستان.
نویسنده کتاب: شهیدمرتضی مطهری.
داستان راستان : مردی که اندرز خواست
مردی از بادیه به مدینه امد و به حضور رسول اکرم رسید. از ان حضرت پندی و نصیحتی تقاضا کرد.رسول اکرم به او فرمود <خشم مگیر>وپیش از این چیزی نگفت.
ان مرد به قبیله ی خویش باز گشت. اتفاقا وقتی که به میان قبیله خود رسید اطلاع یافت که در نبود او حادثه مهمی روی داده از این قرار نوجوانان قوم او دستبردی به مال قبیله ای دیگر زده اند وانها نیز مقابل یک دیگر صف ارایی کرده و اماده جنگ بودند. شنیدن این خبر هیجان اور خشم او را بر انگیخت و صلاح خود را برداشت تا یه صف قوم خود ملحق شود و اماده همکاری شد .
در این بین یاد گذشته افتاد به یادش امد که به مدینه رفته و چه چیز ها و چه شنیده به یادش امد که رسول خدا اندرزی تقاضا کرده بود و ان حضرت به او فرمود جلوی خشم خود را بگیر.
در اندیشه فرو رفت که چرا من سلاح بر تن کردم و اکنون خود را مهییای کشتن و کشته شدن کرده ام ؟ چرا من خشمگین شدم شده ام؟ با خود فکر کرد الان وقت ان است که ان جمله کوتاه را به کار بندم .
جلو امد و زعمای صف مخالف را فرا خواند و گفت :این ستیزه برای چیست؟ اگر منظور غرامت دزدی نو جوانان است حاضرم از مال خودم ادا کنم . علت ندارد که ما برای همچو چیزی به جان یک دیگر بیفتیم و خون یک دیگر را بریزیم .
طرف مقابل که سخنان عاقلانه این مرد راشنیدند از حمله کردن صرف نظر کردن و باز گشتند.
نتیجه ی اخلاقی : سریع خشمگین و عصبانی نشویم ودر این هنگام زود تصمیم گیری نکنیم.
این متن اولین مطلب آزمایشی من است که به زودی آن را حذف خواهم کرد.
مرد خردمند هنر پیشه را، عمر دو بایست در این روزگار، تا به یکی تجربه اندوختن، با دگری تجربه بردن به کار!
اگر همه ما تجربیات مفید خود را در اختیار دیگران قرار دهیم همه خواهند توانست با انتخاب ها و تصمیم های درست تر، استفاده بهتری از وقت و عمر خود داشته باشند.
همچنین گاهی هدف از نوشتن ترویج نظرات و دیدگاه های شخصی نویسنده یا ابراز احساسات و عواطف اوست. برخی هم انتشار نظرات خود را فرصتی برای نقد و ارزیابی آن می دانند. البته بدیهی است کسانی که دیدگاه های خود را در قالب هنر بیان می کنند، تاثیر بیشتری بر محیط پیرامون خود می گذارند.